معنی یک جرعه آب

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

جرعه

(مص ل.) کم کم نوشیدن، (اِ.) آن مقدار از آب یا هر چیز مانند آن که یک بار بیآشامند. [خوانش: (جُ عَ) [ع. جرعه]]

فارسی به عربی

جرعه

اکرع، جرعه، رشفه، طلقه


یک جرعه مشروب

دوده بزاقه


جرعه جرعه نوشیدن

درهم

فرهنگ عمید

جرعه

مقداری از آب یا مایع دیگر که در یک دفعه آشامیدن به گلو وارد می‌شود، قُلُپ،
[قدیمی، مجاز] شراب: برخیز ساقیا به کرم جرعه‌ای بریز / بر عاشقان غم‌زده زآن جام غم‌زدا (جامی: ۳)،

لغت نامه دهخدا

آب یک

آب یک. [ی َ] (اِخ) نام محلی از توابع قزوین، کنار جاده ٔ طهران، میان ینگی امام و قشلاق بفاصله ٔ 65800 گز از طهران. این قریه دارای معادن ذغال سنگ است بدره ٔ کوچکی واقع در شمال غربی بفاصله ٔ 4000 گز. زغال سنگ آب یک دارای 7500کالری حرارت است و بسهولت به کک تبدیل تواند شدن.

مترادف و متضاد زبان فارسی

جرعه

آشام، چکه، قطره، قلپ

فرهنگ فارسی هوشیار

جرعه

یکبار آشامیدن

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

یک جرعه آب

311

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری